. : SEX : .

چند سال پیش وقتی فقط پانزده سالم بود ، تو یه مهمونی که جشن تولد دختر کوچیک عمه ام بود شرکت کردم . برنامه جشن تا نیمه های شب با رقص و شلوغی جوونا ادامه داشت تا کم کم مهمونا یکی یکی یا چند تا چند تا با هم شروف به رفتن کردن . تو همین لحظه ها بود که رختر بزرگ عمه ام و پسر بزرگ عمو ( که دختر / پسر خاله هم میشن ) حواس منو بخودشون جلب کردن . دیدم گوشه ای وایسادن و دارن با هم لاس میزنن . خلاصه دیدم که رفتند طبقه بالا . من هم رفتم دنبالشان و وقتی دیدم که رفتن تو اتاق در رو بستن ، رفتم دنبالشان . از پشت پنجره نگاهشان می کردم . دیدم ابتدا مشغول لب گرفتن اند پس از آن اول دختر عمه ام و بعدش پسر همه ام شروع به در آوردن لباسهای هم کردند . من هم از پشت پنجره حسابی سیخ کرده بودم . دیدم پسر عمه ام ، اول شروع به خوردن سینه ها و بعد کس دختر عمه ام کرد  . صدای دختر عمه ام بلند شد آه ه ه ه ه ه ، کثافت چکار می کنی ؟ اون هم مشغول بود . بعدش دختر عمه ام مشغول خوردن کیر پسر عمه شد . وای روانی شدم ، این چه صحنه ایست که داشتم میدیدم ؟ در یک کلام میمردم و زنده می شدم . بعدش پسر عمه ام اونو بغل کرد و خوابوند رو تخت و رفت لای هاش ، طوری که انگار به هم قفل شدن . ناکس داشت چی کار میکرد ؟ چه حالی هم بهش می داد ، چون اون هی می گفت آه ه ه  . بیپدر بکن بکن محکمتر ، زود باش ، محکم  .... خلاصه چند دقیقه ای همینجوری میکردش ..

یه دفعه دیدم گفت پاشو . دختر عمه هم سریع پا شد و غرق در منی . وای چه صحنه ای . ای خدا بیچاره ما بی نصیبیم ؟ وقتی کارشان تموم شد ، قبلشون دویدم پائین . وقتی اونا هم اومدن ، تو یه فرصت مناسب به دختر عمه ام گفتم دیدم چه کار می کردید ! اون هم نه گفت آره نه گفت نه ، یه کشیده آبدار و محکم تحویلم داد که اشکم در آورد .

شش یاهقت سال بعد ، یعنی همین اواخر ، تو یه فرصتی که با دخترعمه تو خونه اشون تنها بودم ، بهش گفتم یادنه چند سال پیش تو جشن تولد یه کشیده حوالم کردی ؟ تا اینو گفتم زد زیر خنده و گفت : حالا می خوای تلافی کنی ؟ کفتم نه . اومد و منو بوسید . وای روانی شدم . کیرم ، شق شد . دنبال بهانه بودم که گفت بیا کمکم کن وسایل رو جابجا کنیم . گفتم باشه . اول لباسشوئی  و بعدش فر گاز . بعدش رفت که بخوابه . گفتم صبر کن . برگشت نگام کرد . گفتم روغن زیتون داری ؟ گفت واسه چی میخوای ؟ گفتم کمرم درد گرفت . گفت ناسلامتی جوونی ، هنوز تا پیری خیلی مونده ! لبخندی تحویلش دادم و رفتم تو اتاق و رو شکم دراز کشیدم و پیراهنمو بالا زدمرو گردنم . اومد پشت سرم و شروع کرد .وااااای چه حالی میداد . با هر حرکت دستش کیرم شقتر می شد . من هم دل به دریا زدم و دستشو گرفتم و رو خودم خوابوندم .  اول گفت این یعنی چه ؟ گفتم دوست دارم و ناخودآگاه لبهامون بهم قفل شدن . با چنان حرص و ولعی لباشو میخوردم که خودش هم دیوانه شده بود . بعد پستوناش رو در آورد ، وای چه در گرانبهایی . منم خوردم . بشر ناله اش بلند شد . گفت یالا کسم . منم زود شرتش رو پائین کشیده و افتادم به جون کسش .، چه خلقتی ، هی خوردم و هی اون داد میزدم و سرم رو بیشتر به لای پاش فشار میداد تا جیغ کوچکی زد و آروم شد ، فهمیدم که باید اورگاسم شده باشه . حالا نوبت به من بود . چه ساکی میزد و واااای ، واااای چه حالی داره . دمبر شد و منهم کیرم و کردم تو کسش . گرم و لزج بود . دلم نمی خواست اصلا کیرم رو از اونجا خارج کنم . هی می گفت تو صاجب منی ، کسم مال تو ، عزیزمی ، جونمی ... منم تلمبه می زدم . آبم که می اومد بهش گفتم ، فوری چرخی زد و صورتش جلو آورد ، ریختم رو سرو صورتش .